بوشهر-قشم-بندرعباس
روز پنج شنبه ساعت 4.5 صبح با صدای زنگ موبایل از جا پریدم و به امید اینکه زودتر میرسیم خونه رنعمو اینا و اونجا می خوابم شروع به اتمام کارها کردم شما و بابایی رو هم بیدار کردم و خلاصه ساعت 5 صبح با صدای آیفون سفرمون رسماً آغاز شد. ساعت تقریباً 6 بود که ما کارت پرواز گرفته رفتیم بالا نشستیم و چشممون به تابلو بود که کی اعلام میکنن ولی ذهی خیال باطل عقربه های ساعت چرخیدن و چرخیدن ساعت شد 7 تاخیر شرکتی جایش رو داد به بدی آب و هوا در تابلو پرواز 407 بوشهر همه منتظر بودن و گل پسرم گیج خواب ولی غرق در بازی با ماشین قرمز روی صندلی های فرودگاه نخیر خبری نبود عمو اسلام بیچاره صد بار زنگ زد و همش میگفت به خدا اینجا هوا خوبه خوبه خلاصه با پذیرایی صبحان...